هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

هانا و مهد کودک

امروز که روز شنبه باشه هانا خانم روز پنجمه که میره مهد کودک. روز اول و دوم چیزی نگفت. روز سوم و چهارم موقع جدا شدن گریه کرد و امروز یه کوچولو لب ورچید. دل من هم توی هر بار جدا شدن انگار از وسط دو تیکه میشه. امروز که برگشتم خونه (آخه امروز قراره تا ساعت 1 بمونه) وقتی درو باز کردم بوی هانا خورد به صورتم و اشکم رو درآورد. انگار من بیشتر به هانا احتیاج دارم تا اون به من. وقتی مامانم میشه و بغلم می کنه. وقتی سرمو میذاره رو پاش پیش پیشم می کنه لالا کنم واسم آقا پلیسه می خونه. وای خدااا دلم براش تنگ شده. نمی دونم چطوری قراره از ضبح تا عصر پیشش نباشم.  هانا خانم ما عاشق پاپ کورنه. امروز از خواب بیدار شده اسمش یادش نمیومد. آخه به پاپ کورن میگ...
28 ارديبهشت 1392

یک سال و نیم هانا

خدا رو شکر میگم که تو رو به ما داد. تو قشنگ ترین، بهترین، بی همتاترین و دل انگیزترین موهبتی بودی که خدا می تونسته به من بده. الان هم با دو سه روز تاخیر یک سال و نیم رو پشت سر گذاشتی. واسه خودت خانمی هستی و من به همه چیزت افتخار می کنم. شعرها رو خیلی خوب می خونی با زبون کودکانه ات. abc بلدی، شعرهای کلاست رو می خونی، شعرهای انگلیسی baby genius رو بلدی. دستشوییت رو که میگی کاملا و کلا فدات بشم به طور خلاصه  در ضمن خیلی فیلمییییییییییییییییییییییییی... یه ادا اصولی از خودت در میاری ریسه میرم از خنده. وقتی تلو تلو می خوری و میگم هانا بپا. از عمد دوباره اونکارو می کنی و می خوری زمین. پوشک هم که نداری دستتو میگیری پشتت راه میری هههههههههههه...
18 ارديبهشت 1392
1